مصاحبه با آقای دکتر رضوی- از محققین امور عشایر با موضوع: شناسایی عامل کلیدی در مسیر سناریو نگاری جامعه عشایری- تاریخ: 2 مهر 1403
بسم الله الرحمن الرحیم
دکتر عظیمی:
عرض خیر مقدم خدمت آقای دکتر رضوی از محققین محترم حوزه عشایر با تخصص دامپروری. با توجه به سؤال ما در کارگاه برای شناسایی عامل کلیدی که باید حاکمیت با تمرکز بر آن برای آینده جامعه عشایر برنامه ریزی کند؛ و با توجه به برخی مواضع مطرح شده در رسانهها به واسطه ماده 51 برنامه هفتم که در آن مأموریت سازمان امور عشایری تقلیل یافته؛ سلسله مباحث ما روی این موضوع متمرکز شد که اصلاً ادامه معیشت عشایر کوچنده به صلاح خود آنها و یا کشور هست یا خیر؟ تا از این طریق به سؤال اصلی در باره شناخت عامل کلیدی نیز بپردازیم.
دکتر رضوی:
در بحث دلایل ادامه زندگی عشایر و الگوی معیشت کوچرو پیچیدگیهای بسیار زیادی در ابعاد اجتماعی اقتصادی و زیست محیطی وجود دارد. به نظر من اصل الگوی زندگی عشایر برای حفظ حیات اجتماعی، اقتصادی و محیطزیست کشور بسیار مهم هستند. برخلاف آنچه که در سیاستهای رایج برجسته شده و بهطور معمول آنها را فقط بهعنوان تولیدکنندگان دام و گوشت نگاه میکنند و در محاسبات ملی به خدمات اکولوژیکی که عشایر طور معمول به محیط زیست ارائه میکنند توجه نمیشود. جدا از کارکردهای سیاسی و امنیتی که عشایر بهطور طبیعی با خود بههمراه دارند، اهمیت بسیار بسیار زیادی در حفظ اکوسیستم ما دارند.
دکتر عظیمی:
با تشکر ضمن اینکه در ادامه جزئیات بیشتری از کارکرد عشایر در پایداری زیست محیطی و افزایش ظرفیت مراتع مطرح میکنید؛ به نظر شما خود جامعه عشایر اصلاً میخواهند این روند زندگی و معیشت را دنبال کنند یا خیر؟ گرچه بخش مهمی از پاسخ به این سؤال را باید خود نمایندگان جامعه عشایر بدهند. اما میخواهم از نگاه شما به موضوع نگاه کنیم.
دکتر رضوی:
نگاه من متفاوت از این نوع طرح سؤال شماست. ما طی دهههای گذشته یک دیدگاه بالا به پایین به عشایر داشتهایم، در سیاست گذارهای معمول هم فضای حاکم این هست که عشایر یک سری آدمهای آسیبپذیر و بیچاره هستند که اگر مواظب شان نباشیم نابود میشوند و لذا آمدیم یک سری سیاستهایی گذاشتیم که زندگی آنها را خراب کردیم. در واقع مسئله و مانع اصلی خود این سیاستها هستن. بهجای اینکه شرایط و سختی زندگی عشایر و یا مشکلات ارائه خدمت به آنها را دستمایه سؤال از چرایی ادامه زندگی کوچ روی عشایر کنیم، برگردیم و سیاستهای قبلی را نقد کنیم و اشتباهات را کنار بگذاریم و اجازه بدهیم که مدیریت بومی عشایر دوباره شکل بگیره و زندگی اجتماعی عشایر خودش را بازسازی کند و ما از آنها یاد بگیریم نه آنها از ما. حرف من در واقع تمرکزش روی این مسئله است که یک دانش بومی هزاران ساله در هارمونی با طبیعت در جامعه عشایری شکل گرفته و سینه به سینه منتقل شده و ما در چند دهه اخیر آن روشها و دانشها را نادیده گرفتیم و نابودشان کردیم. باید اول آنها را محترم بشماریم و این نگاه بالا به پایین به عشایر را متوقف کنیم.
دکتر عظیمی:
شما فرمودید که اگر دولت دست از سیاستهای نامتناسب و نامتجانس با معیشت عشایر بردارد شاید خودشان راحتتر زندگی کوچ روی را مدیریت کنند. بهعبارتی اگر عشایر را در تصمیم گیری های مرتبط با خودشان بهصورت مؤثری مشارکت بدهیم و در مدیریت کوچ و معاش از خود آنها یاد بگیریم، میتوانیم این آسیبها را برطرف کنیم. شما مشخصاً ادلهای را که دلالت دارد بر اینکه ادامه کوچ عشایر باعث تضعیف مراتع میشود را نفی میکنید و میفرمایید که اگر عشایر را در انتخابهای خودشان آزاد بگذاریم و تجربه زیسته آنها طی قرون گذشته در امرار معاش و مراقبت از طبیعت را مورد توجه قرار بدهیم؛ فشاری به طبیعت وارد نمیشد و قائل هستید به اینکه ادامه کوچ روی عشایر هم به نفع خودشان هم به نفع جامعه، حاکمیت، محیطزیست و طبیعت هست.
____
برداشت: این نکات نشانمیدهد که ارتقای «مدیریت کوچ روی عشایر» در جامعه عشایر میتواند یکی از ویژگیهای اساسی و بهعنوان جزئی از عامل کلیدی مطالعه باشد که توجه به آن موجب ارتقای کیفیت و کمیت معاش، درآمد عشایر و از سوی دیگر پایداری محیطزیست میشود و باید در آینده مورد توجه حاکمیت باشد.
پس برگردیم به این فرضی که قبلاً مطرح شد که: چون مراتع بهدلیل چرای بی رویه دام توسط عشایر ضعیف شده یا ارائه خدمات به جامعه عشایر مقرون به صرفه نیست (عدم تطابق هزینه-فایده)! امکان ادامه زندگی کوچ روی عشایر فراهم نیست.
دکتر رضوی:
ببینید در مقوله تعارض یا تعامل کوچروی عشایر با محیطزیست بحث مفصلی حتی در ادبیات علمی مطرح هست. دامداری کوچنده کنونی بهطور طبیعی و متوازن بهنوعی جایگزین علفخواران وحشی هستن که طی قرون گذشته تا الان منقرض شدن یا جامعه کوچکی از آنها باقیمانده است. در دنیا هر جا عشایر هستن یک تعادل زیست محیطی ایجاد کردهاند. حالا اگر در ایران بخواهیم دامداری عشایر را هم حذف کنیم و بگوییم دامداری کوچرو را رها کنید چه اتفاقی میافتد؟ در حالیکه عشایر با دامداری کوچرو عملاً تعادل بخشی زیست محیطی را انجام دادهاند و زندگی و معیشت آنها در یک هارمونی با طبیعت شکل گرفته است؛ با حذف عشایر، روابط علفخواران با پوشش گیاهی حذف شده و باعث تضعیف محیط زیست میشود.
دکتر عظیمی:
پاسخ شما این هست که حضور عشایر بهانضمام فعالیت دامداری نهتنها باعث تخریب نمیشود، بلکه اگر مدیریت چرا درست و مطابق با الگوی تجربی خود آنها انجام شود باعث ترمیم یا اصلاح محیطزیست هم میشود.
دکتر رضوی:
بله خیلی از خدمات اساسی زیست محیطی مانند جابهجایی بذر، چرای علوفه (grazing) و تبدیل باقی ماندههای گیاهی به عناصر تقویت کننده محیطزیست و بهعبارتی کود دهی محیط؛ با دامداری کوچرو انجام میشود. در جایی که اگر این باقیمانده گیاهی بماند، در فصل گرما باعث آتش سوزی میشود، همان طور که بعضاً در اخبار هم شنیده میشود. بهطور مثال در باره اهمیت دامداری کوچرو، در یکی از پژوهشها بررسی شدهاست که چیزی حدود 200 میلیون بذر در طول یک کوچ 1500 کیلومتری توسط یک گله 1000 تایی گوسفند جابهجا میشود. اتفاق جالب در عشایر ایران این بوده که چوپانها بنا به یک روش قدیمی به گردن دامها کیسهای میبستن و در آن بذر میریختن و وقتی دام شروع به چرا میکرد بذرها از داخل سوراخهای تعبیه شده در کیسه، بهتدریج در محیط پراکنده میشدند. بنابراین عشایر با فعالیت دامداری کوچرو ضمن تعادل بخشی به محیطزیست به ارتقای امنیت غذایی جامعه کمک کردهاند. حال ما فکر میکنیم اگر دامداری کوچرو عشایر را حذف کنیم مراتع را نجات میدهیم!؟ اتفاقاً چون ما در ایران در یک محیط غیر قابل اطمینان بهلحاظ آب و هوایی و بارندگی زندگی میکنیم و نسبت به کشورهای دیگر دنیا از این نظر آسیبپذیرتر هستیم؛ ترویج و تقویت زندگی عشایری و دامداری کوچ رو که مبتنی بر گردش و رفتن بهسمت منابع علوفهای فصلی، منجر به پایداری اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی میشود. درحالیکه دامداری مبتنی بر یکجانشینی و دادن علوفه دستی به دامها ما را با مشکل بیشتری مواجه مینماید.
دکتر عظیمی:
با توجه به طرح ادعاهایی که دلالت بر ضعیف شدن مراتع بهدلیل چرای بی رویه دام عشایر دارد، شما چه استدلال مشخصی برای توضیح دارید؟
دکتر رضوی:
ببینید اساس زندگی عشایر طی هزاران سال این جوری بوده که مثلاً حدود دو ماه در مسیر رفت بودن و دو ماه در مسیر برگشت؛ ولی امروزه زندگی عشایر تغییرات زیادی کرده است. الان دام عشایر در قشلاق یا ییلاق سوار ماشین میشود ظرف چند ساعت در مقصد پیاده میشوند. یعنی عملاً خدماتی که دامداری عشایر در مسیر به محیط میداده و باعث احیای مراتع میشده حذفشده است. باید در باره میزان ارتباط ضعیف شدن مراتع با دامداری کوچروی عشایری بحث جدی علمی بشود و باید نقد بشود. من میخواهم بگویم که این تغییراتی که در زندگی عشایر اتفاق افتاده و ما اعمالش کردیم باعث برهم خوردن چرخه درست قبلی شده است. اگر هم ما الان ادلهای مبنی بر ضعیف شدن مرتع بهدلیل دامداری میبینیم تقصیر ما و دخالتهای ما بوده نه تقصیر زندگی عشایری و دامپروری کوچرو. چرا چون عشایر بهصورت طبیعی و تاریخی با آهنگ طبیعت حرکت میکردن و هیچوقت در یک نقطه نمیماندن. هیچوقت فشار مضاعفی بر طبیعت وارد نمیکردن.
دکتر عظیمی:
پس شما معتقدید که ادامه کوچ روی عشایر هم به نفع هم عشایر هست هم به نفع مراتع هست و هم به نفع جامعه. حالا اگر ما بخواهیم در مورد عامل کلیدی که تقویت آن موجب ارتقای معیشت و پایداری جامعه عشایر صحبت بکنیم، آن عامل چیست؟
دکتر رضوی:
من با یک مقدمه به این موضوع میپردازم. مهمترین مسئله با جامعه عشایر از نگاه من به سطح فرهنگی برمیگردد. باید اول زاویه نگاه به اهمیت جامعه عشایر را به اصالتهای متنوع آنها برگردانیم، نه فقط از زاویه تولید یک گوشت و شیر توسط آنها. یکی از مهمترین عواملی که باید مد نظر قرارگیرد ارتقای جایگاه فرهنگی جامعه عشایر است که طی دهههای گذشته، عشایر و الگوی زندگی آنها را تحقیر کردیم و در ذهن جمعی، زندگی عشایر تحقیر شدهاست.
باید بنا به اهمیتی که عشایر برای حفظ اصالتهای تمدنی در حوزه های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی دارند توجه جدی شود، که یکی از آنها حفظ ظرفیت تولید دامی و امنیت غذایی است. باید موارد متعددی در موضعگیریهای کارگزاران سیاسی و فرهنگی اصلاح شود و مواردی تقویت شود. باید نشان دهیم زندگی عشایر یک زندگی بدوی و عقب مانده نیست که ما باید آن را تغییر دهیم. باید برخی از بروندادهای فرهنگی را اصلاح کنیم. چون دههها عشایر را تحقیر کرده ایم، اگر الان با جامعه عشایر ارتباط داشتهباشید میبینید که بخشی از آنها میخواهند در زندگی شهری جایی پیدا کنند چون فکر میکنند آنجا خیلی چیزهای بهتری وجود دارد. اما اینجا دارند تحقیر میشوند و مورد ترحم قرار میگیرند. حتی در افکار عمومی بعضاً به کسی که میخواهند توهین کنند، لفظ چوپان میگویند (بااحترام به همه آنها). در حالیکه در گذشته عشایر دامدار عموماً جزو طبقه ثروتمند جامعه محسوب میشدند حتی و زارعان نسبت به آنها در رفاه کمتری قرارداشتند. گرچه بنا به شرایط منطقه، ایل و طایفه از ظرفیت دامی و مرتعی متفاوتی برخوردار بودند.
مورد مهم دیگر که باید مورد توجه قرارگیرد رفع تعارضاتی است که عشایر در مراتع و در ایل راههایشان دارند. گسترش زمینهای کشاورزی یا خانه سازی شهرها و روستاها به محیط و زیرساختها و منابع آنها تجاوز کرده، مثلاً از بین آنها جاده عبور کرده، این قسمتها باید ترمیم بشود؛ رفع این موانع و تعارضات به نظر من خیلی مهم هست.
دکتر عظیمی:
پس با این مباحث شما میباید عزت و احساس اهمیت دار بودن عشایر باید برای سطوح مختلف جامعه و از جمله حاکمیت و حتی خود عشایر مورد توجه و تأکید قرار بگیرد. بحث رفع تعارضات عشایر با دیگران نیز به حوزه تنظیم روابط و منافع بین نهادهای دولتی و مردمی و به عبارتی به نوع مدیریت جامعه عشایر بازمیگردد.
دکتر عظیمی:
یکی از محققین حوزه عشایر که در دور قبلی با ایشان مصاحبه داشتم و ریشه عشایری هم داشتند، همین موضوع را مطرح کرد که برخی دختران و زنان عشایر آرزوی زندگی شهری را دارند و بعضاً حتی حاضر نیستند با قوم خودشان ازدواج کنند، دوست دارند با یک شهری یا قومی که در شهر دارند ازدواج کنند و غیره. البته ممکن است این موضوع مطلق و فراگیر نباشد و برعکس برخی شهریها دوست داشتهباشند که به زندگی در دل طبیعت برگردند و با چالشهای طبیعت همراه شوند و چهبسا از زندگی یکنواخت و یا پر ترافیک و دیگر مسائل اجتماع شهری آزاردهنده آن فراری باشند.
دکتر رضوی:
مگر الان تمامی اهالی شهر احساس خوشبختی میکنند؟ من بعید میدانم اگر دختر عشایری بداند اینجا چه خبر است و واقعیتهای زندگی شهری درست برای او بازگو بشود، آرزو کند که بخواهد بیاید اینجا. بعید هست آن دختر بخواهد بیاید شهر و اگر بتواند در آپارتمان 60 متری اجارهای در حاشیه شهر و یا داخل شهر زندگی تشکیل دهد! در جایی که ما هم نمیتوانیم براحتی نفس بکشیم! آیا تا حالا شده برای آن افراد زندگی اینچنینی شهری توضیح داده شود تا بعد ببیند این را میخواهد یا خیر؟
دکتر عظیمی:
در هر حال این نوع ارزشگذاری و هنجارسازی به اشکال مختلف و از جمله توسط رسانهها در افکار عمومی شکل گرفته است. مثلاً بعضی شرکتها برای تبلیغ کالای خودشان یک زندگی لوکس با منظرههای خیره کننده و مبلمان آنچنانی را نشان میدهند که گویا با لذت تمام دارند زندگی میکنند و از کالاهای تبلیغی آنها استفاده میکنند. این تبلیغات حتی شهرنشینانی را که دارای درآمد پایین هستند به تعارض میکشاند. خوب یک عده ندارند و یا با محدودیتهایی مواجه هستند. ضمن اینکه صرف داشتن آن امکانات و رفاهیات نمیتواند موجب خوشبختی باشد. احساس خوشبختی تنها به داشتن امکانات لوکس نیست که چهبسا بخشی از جامعه همهجور امکانات و رفاهیات را دارند اما احساس خوشبختی از زندگیشان ندارند. اما متأسفانه تبلیغات رسانهای این بار فرهنگی را به کودک، نوجوان، جوان و میانسال تحمیل میکنند. اینها تأثیر فرهنگی خودشان را بر جامعه گذاشته و الگوسازی میکند. در واقع این نحوه تبلیغات رسانهای پیوست فرهنگی الگوی مدرنیته کشور ماست که باید یک جایی تکلیف خودمان را با آن معلوم کنیم. آیا میخواهیم روستاهای خود را با استمرار الگوی کشاورزی سنتی و تا حدی صنعتی ناپایدار کنونی و تخلیه روستاها ادامه دهیم!؟ و در ادامه روستاها را با الگوی شهرنشینی گسترش دهیم!؟ آیا همچنان میخواهیم الگوی تکثیر سرطانی حاشیهنشینی شهرها را دنبال کنیم یا میخواهیم الگویی متفاوت برای عشایر و روستاهای باقیمانده با مبنای کشاورزی پایدار و پیشرفته در کنار صنعت و خدمات داشتهباشیم!؟ چه نحوه توزیعی از جمعیت در سرزمین داشتهباشیم!؟ چه سهمی از تولید کشاورزی، صنعتی و خدمات داشته باشیم!؟ چه ترکیبی از اقتصاد دولتی، تعاونی و مردمی داشته باشیم!؟ همه اینها عوامل مهمی در مدل آینده اقتصادی اجتماعی کشور هستن. در این حال جامعه عشایر چه جایگاهی داشتهباشد؟! نگاه ما به جامعه عشایر در آینده تمدن ایران چیست؟ آیا الگوی معیشت عشایر میتواند بهعنوان یک فرصت استثنائی برای باز توزیع ثروت انسانی و اقتصادی باشد یا بلعکس بهعنوان یک جریان زائد باید در جریان الگوی کنونی هضم شود؟
دکتر رضوی:
طبیعتاً عشایر مختار هستن، میتوانند زندگی یک جانشین را انتخاب کنند یا خیر! اتفاقاً دولتها هم تلاش کردن تا امکاناتی برای اسکان ایشان فراهم کنند. اما آیا همه عشایری که یکجانشین یا حاشیه نشین شدن خوشبخت شدند؟ چند درصد آنها درگیر فسادهای اجتماعی مانند بیکاری و اعتیاد و از هم پاشیدگی خانواده شدند؟ چند درصد آنها توانستند آموزشها و مهارتهای جدیدی کسب کنند و خود را با زندگی کنونی تطبیق بدهند؟
اگر ورای آن چیزی که رسانهها تبلیغ میکنند نگاهی به تجربیات کشورهای جهان و خودمان داشتهباشیم به اطلاعات جالبی دست پیدا میکنیم. نه فقط در ایران حتی تجربیات چین نیز این را بیان میکند. عموماً در رسانهها بیشتر جنبههای مثبت را بیان میکنند. بنا به واقعیات موجود بخشی از عشایر که (مهارتها، امکانات و سرمایه لازم را ندارد) میروند بهسمت حاشیهنشینی. چرا با دستکاری و دخالت نادرست، یک جامعه با حداکثر بهرهوری را که متعادل کننده طبیعت هم بودند را به جایی بکشانیم که برای اشتغال آنها با مشکل مواجه شویم!؟ ما همین الان در زمینه اشتغال جمعیت شهری و روستایی مشکلاتی داریم. ما نمیتوانیم یک کشور صنعتی مانند دیگر کشورهای صنعتی شویم. مثال ایرانخودرو یکی از نمونههای آن است. ما علی رغم محدودیت منابع آبی ظرفیتهای بسیار خوبی برای کشاورزی داریم. همین دامداری کوچرو یکی از همان ظرفیتهای مهم کشور برای بهره برداری از مراتع پراکنده در ییلاق و قشلاق هست. حالا بیایم این سیستم تولید بهرهور عشایری را نادیده بگیریم؟ مگر منابع تولید غذای ما نامحدود هست؟ تا اینها را یکجا نشین کنیم (که با دامداری کوچرو به بهترین شکل از منابع طبیعی و علوفه استفاده میکنند) بعد بگوییم غذای شما را هم از خارج وارد میکنیم! تا کجا میتوانیم پول نفت بدهیم برای غذا؟ چرا یک سیستم بهرهور را که هزاران سال تاب آوری داشته در کشورمان نابود کنیم به هوای اینکه از خدمات شهری که معلوم نیست برای آنها بتوانیم ایجاد کنیم بهرهمند شوند؟ این به نظر من خیلی ساده انگاری است. باید بتوانیم برای عشایری که قرنها نقش بسیار مهمی در اجتماع و اقتصاد داشتن و هیچ جایگزینی ندارند، حفظشان کنیم. البته نه با اجبار، بلکه با تشویق. با احترام گذاشتن به ایشان و با تغییر جو تبلغی و رسانهای موجود.
دکتر عظیمی:
موضوع تغییر نگاه جامعه به عشایر یک مطلب مهم و ضروری است و متأسفانه غفلت از کشاورزان، روستاییان و عشایر یک آفت ریشهدار فرهنگ عمومی کشور هست. بهعنوان نمونه علی رغم اینکه میدانیم مواضع امام خمینی (ره) و امام خامنهای (مدظله العالی) در حمایت از کشاورزان، روستاییان و عشایر یک نگاه محوری و اصیل هست؛ اما در نمادسازیهایی که توسط هنرمندان داخلی ایجاد میشود جایگاهی ندارند.
چرا از الگوی لباس بومی عشایر استقبال نمیشود؟ بخش مهمی از این مقوله به نوع فعالیتها و تولید محتواهای سینمایی، تلویزیونی و الگوسازی هنرمندان داخلی ما بازمی گردد. حتی این انحراف و یا ضعف در بین هنرمندانی که باید به آینده ایران اسلامی توجه جدی داشته باشند دیده میشود. مثلاً تصویر مشهوری که در باره گام دوم انقلاب اسلامی مطرح و مشهور شده که حضرت آقا جلو و جمعیتی جوان همراه ایشان حرکت میکنند از مهندس، پزشک، معلم، پرستار، کارگر هست اما هیچ نمادی از روستایی، کشاورز و عشایری نیست. یا نمونه دیگر اینکه اخیراً در تبلیغات شهرداری تهران برای گسترش امید به آینده اینگونه وانمود میکرد که کودکی موفق است که خلبان، پزشک و مهندس باشد، آیا روستایی و کشاورز، دامدار و چوپان بودن اشکال دارد؟ این موضوع برای بنده که درس خوانده رشته آینده پژوهی هستم و به اهمیت و جایگاه تصویرسازی و نمادسازی در آینده نگاری واقف هستم، بارسنگینی دارد. اشکال بنده به هنرمندانی هست که باید فراتر از وضع موجود فرهنگی، باید تصویر درستی از آینده تمدنی ایران اسلامی ارایه دهند.
دکتر رضوی:
بحث من همین هست که نظام سیاستگذاری، پژوهشی، رسانهای ما هنوز عشایر را باور نکردهاند. برخی آنها را سربار جامعه میدانند و برخی فکر میکنند باید برای نجات آنها، در نحوه زندگی آنها دخالت کنند. در حالی که در برخی امور شاید بهترین کار این باشد که اصلاً دخالت نکنیم.
ابتدا برگردیم به ظرفیتهای تاریخی و ظرفیتهای فعلی عشایر؛ دوم بدانیم گروه عشایری که باید برای آنها برنامه ریزی داشته باشیم کدامند؟ چون عشایر هم دارای زیرشاخههای مختلفی بهلحاظ اقتصادی، اجتماعی، دامداری و مرتعداری هستند مثلاً برخی از آنها یکجانشین شده ولی از خدمات عشایری بهره میبرند. سوم، ببینیم در باره عشایر کوچرو چگونه برنامه ریزی کنیم.
دکتر عظیمی:
بنده از زاویه رویکرد آینده پژوهی باید مسیر شناخت آینده مطلوب جامعه عشایر را باز کنم. لذا با رویکرد انتقادی و اکتشافی، ابتدا با فرض اولیه به تعریف «پایداری تمدنی جامعه عشایر» بهعنوان عامل کلیدی پرداختم. سپس وارد مصاحبه با تعدادی از صاحبنظران شده و این عامل کلیدی بهنقد گذاشته شد.
بحث بر دلایل ایجابی و سلبی استمرار زندگی کوچ روی عشایر؛ پرده از وجود انواعی از «شعور متعارف» در میان مدیران، کارشناسان، محققین و فعالان عشایری برمیدارد که برخی از آنها در تضاد با هم هستند. بخشی از مدیران و کارشناسان با تصور اینکه جامعه عشایر جامعهای فقیر و محتاج رسیدگی هستند؛ فارغ از اینکه در صورت ترک زندگی کوچ روی عشایر چه آیندهای در انتظار آنها و احیا و تعادل بخشی تولید دام و مرتع خواهد بود؛ و با تصور برخورداری آنها از نعمات رفاه ملی، بهدنبال یکجا نشین شدن آنها هستند. لذا با این نگاه که بخشی از عشایر کشور ساکن شدهاند و دیگر مرزی بین روستاییان و جامعه عشایر برداشتهشده، در بند الف ماده 51 برنامه هفتم پیشرفت کشور با حذف سازمان امور عشایر و قراردادن آن ذیل یک نهاد بالادستی تحتعنوان: «سازمان پیشرفت و آبادانی روستا و امور عشایر» در صدد ساکن شدن تدریجی بخش باقیمانده عشایر هستند.
اما بخش دیگری معتقدند که عشایر در طول دهههای گذشته جزو بخشهای توانمند و ثروتمند جامعه بودهاند. آنچه در حال حاضر بهعنوان جامعه عشایری شاهد آن هستیم بهدلیل مداخلات نادرست در روند مدیریت جامعه عشایر (ضعف حکمروایی عشایر) بهتدریج هم جایگاه و شأن جامعه عشایر تضعیف شده و هم مدیریت کوچ دام عشایر دچار اختلال شده و در نتیجه تعادلهای زیست محیطی و اقتصادی و اجتماعی آنها با اختلالات جدی مواجه شدهاست. لذا قائل هستند که باید ضمن حفظ استقلال سازمان امور عشایر به اصلاح مدیریت جامعه عشایری پرداخت.
با تشکر از همراهی جنابعالی در ادامه با انتشار این مصاحبه از دیگر فعالان اجتماعی عشایر میخواهیم که ما را در جهت تکمیل و اصلاح یافتهها یاری کنند.
برداشت : در این حال با توجه به ادبیات موجود میتوان ادعا کرد که «حکمروایی جامعه عشایر» بهعنوان یک پیشران مهم مورد توجه قرار گیرد. «حکمروایی» که در ادبیات مدیریت کلان و در سطوح ملی و سازمانی مطرح میشود که در ادبیات نظری ناظر بر اصلاح مؤلفههایی چون: مشارکت مردمی، شفافیت، کارایی و اثربخشی سیاستها و برنامهها، اجماع گرایی و یکپارچگی ذینفعان، عدالت در برخورداری ذینفعان از منافع و منابع ملی، مشروعیت، مقبولیت در سیاستها و مدیریتها میباشد؛ و ما میتوانیم از این ادبیات نظری در جهت ارزیابی و یا «اصلاح مدیریت کلان جامعه عشایری» تحتعنوان «حکمروایی جامعه عشایری» از آن هم استفاده کنیم. گرچه بنا به ادبیات رایج در حکمروایی، شکلگیری و روند تحقق مؤلفههای آن لزوماً در اختیار سازمان امور عشایر نیست و باید دیگر فعالان جامعه عشایر از جمله مدیران و کارشناسان وزارت جهادکشاورزی و محققین و نهادهای مردمی و مجلس شورای اسلامی در این راستا اقدام نمایند، به همین دلیل این عامل میتواند یک پیشران مهم تلقی شود. بنا به بحث انجام شده تا ااینجا متوجه میشویم که «مدیریت کوچ روی عشایر» بهصورت مستقیم از نوع «حکمرانی در امور عشایر کشور» تأثیر پذیرفته و میپذیرد و اگر تلاش کنیم طی سالها و دهههای آینده بهسمت ارتقای «حکمروایی عشایری» برویم، میتوانیم شاهد «ارتقای مدیریت کوچروی عشایر» بوده و این روند می تواند عامل «پایداری تمدنی در جامعه عشایر» شود. تبیین مؤلفههای حکمروایی جامعه عشایر نیازمند بحثهای کارشناسی بیشتر و مراجعه به ادبیات نظری میباشد.
با توجه به مباحث مطرح شده تا کنون و بنا به اهمیت بند الف ماده 51 برنامه هفتم پیشرفت کشور بهعنوان یک سیاست کلان ملی، باید دید میزان کارایی این سیاست چگونه ارزیابی میشود؟ آیا این سیاست، سیاست درستی بوده و می تواند منجر به ارتقای حکمروایی جامعه عشایر شود؟ اگر این سیاست نتواند منجر به ارتقای حکمروایی عشایری شود چه؟ آیا مسیرهای بهتری برای ارتقای حکمروایی جامعه عشایری وجود دارد؟
سازمان امور عشایری که تا الان فعال بوده، با همین ساختار و نیروی انسانی کنونی، توانسته بود سطحی از خدمات را به جامعه عشایری ارایه کند، هرچند با موانعی مواجه بوده است. حال اگر ارایه این خدمات به ذیل سازمانی تحتعنوان «سازمان پیشرفت، آبادانی روستایی و امور عشایری» انتقال داده شود اتفاق بهتری خواهد افتاد؟
یکی از نکات مهمی که طی مصاحبه با فعالان حوزه عشایری، روستایی و کشاورزی بهدستآمد؛ این است که تغییرات اقلیمی، منابع آب و مراتع مورد استفاده عشایر، بهعنوان یک عامل محیط بیرونی از کنترل سازمان امور عشایر؛ بهعنوان یک پیشران مهم در مدیریت کوچروی دام تأثیر بسیار مهمی دارد. معلوم شد گرچه محدودیت منابع آب یکی از چالشهای جدی ادامه دامداری کوچروی عشایری است اما میتوان با مدیریت و احیای قنوات باستانی در جهت تأمین آب مورد نیاز اقدام نمود، لذا بنا به اهمیت موضوع در مصاحبههای بعدی به آن خواهیم پرداخت.
____________________________________
توجه: حق انتشار برای پیشگامان آینده روستا کشاورزی و منابع طبیعی محفوظ بوده بهره برداری با ذکر منبع بلامانع است.