بسم الله الرحمن الرحیم
دکتر عظیمی:
سرکار خانم Nomad-Res4 سلام و عرض ارادت. بحث ما در کارگاه سناریوپردازی جامعه عشایر با یک سوال مشخص در مورد عامل کلیدی ادامه دارد. نظر جنابعالی در باره عامل کلیدی مطالعه چیست؟ چه پیشران های مهمی بر آینده جامعه عشایر تاثیر دارند؟ نقش قانون، سیاست و ساختار دولتی در این زمینه چیست؟
Nomad-Res4 (بنا به روش مطالعه و برای گمنام ماندن مصاحبه شونده ، از کلمات اختصاری استفاده شده است):
اول باید ببینیم منظورمون از جامعه عشایر چه جامعه ای است؟ به قول معروف سومین جامعه ما بعد از شهری و روستایی جامعه عشایری معرفی می شود که نیروی انسانی، معیشتی و سرزمینی دارد. در جامعه شهری و روستایی اتفاقات و تغییراتی در حوزه های تکنولوژی و اجتماعی و اقتصادی رخ داده که خواه ناخواه جامعه عشایری رو هم تحت تاثیر قرارگرفته است. آنچه طی دهه های گذشته برای عشایر کوچنده شاهد هستیم تغییرات جدی است که در این جامعه اتفاق افتاده است.
از نظر من عامل نیروی انسانی مهمتر از مرتع و آب هست. درسته که مرتع مهمه آب مهمه، ولی همه اینا وقتی نیروی انسانی انگیزه مند نباشه اون کسب و کار رها میشه. یکی از همکاران گفته بود که چه لزومی داره که عموم جامعه عشایر تحصیلات عالیه داشته باشن!؟ خب من با این نگاه موافق نیستم. بنظرم عشایر هم باید امکان انتخاب تحصیلات تا سطح عالی و شغل مناسب رو داشته باشن. چند وقت پیش برای کاری به دشت لار رفته بودم؛ دیدم همه چوپان های آنجا افغانستانی بودن. خب چوپان یک نقش خیلی مهم و کلیدی توی جامعه عشایر داره هم به دلیل مدیریت دام و درآمد آنها از این طریق و هم به دلیل نحوه مدیریت مرتع. سابق بر این انتخاب چوپان، به دلیل جایگاه مهمی که در الگوی کسب و کار دامداری دارد یک انتخاب خیلی مهمی در جامعه عشایر بود که هرکسی را برای این امر نمیگذاشتن. اما الان می بینیم که چوپانها که مدیریت مراتع و دام ها را بعهده دارند، نیروی انسانی وارداتی هستند که ویژگیهای انسانی، از جمله دانش بومی جامعه عشایر رو ندارند. موضوع مهم دیگه ای که توی جامعه عشایر وجود داره، زنان جامعه عشایر هستن. رساله من راجع به زنان عشایر بود. زنان عشایر یکی از مهم ترین عوامل انسانی توی جامعه عشایر هستند. به دلیل شکل گیری ارتباطات نزدیک بین شهر و روستا و عشایر و به دلیل نمودهای متفاوت از سطح رفاه بین این جوامع، دختران و زنان عشایر هم به این سمت متمایل شده اند که میخواهند از رفاه بیشتر استفاده کنند. یادم هست یک دختر عشایری میگفت آرزو دارم مثل دختران شهری، روز تا ساعت نه بخوابم. از سوی دیگر دیده میشود که علاقه زنان عشایر به ازدواج یا ازدواج درون عشایری کاهش یافته و این هم باعث شده که سن ازدواج در زنان عشایر و جامعه عشایر بالا رفته. بنظر میرسد دلیل آن این باشد که به راحتی نمی تونن سبک زندگی گذشته رو قبول کنن. بنابراین در دو گروه مهم جامعه عشایر یکی چوپانها و دیگری زنانی که مدیریت تولیدات لبنی رو بعهده دارن دچار چالشهایی شده ایم. بعبارتی فرآیند تکاملی و طبیعی جامعه عشایری در کنار جامعه شهری و روستایی به این سمت می رود و باعث میشن که جامعه عشایر به سمت سکون برود. ما نباید در برابر این تحولی که داره اتفاق می افته مقاومت کنیم. به تصور من اون کاری که ما باید برای حفظ یا مانایی جامعه انجام بدیم اینه که رفاه رو توی این جامعه ببریم بالا. در بازدیدی از عشایر کرمانشاه، دیدم اونها مشک داشتن، شیر دوش داشتن، آب داشتن، برق داشتن، کپسول گاز داشتن ؛ هر کدوم از این عوامل باعث میشه که دیگه اون زن عشایر نمیره چشمه آب بیاره اون زن نمیره هیزم بیاره اون زن مشک زدنش راحت تر شده شیر دوشیدنش راحت تر شده، در مجموع رفاهش بیشتر شده ؛ خوب ذهن انسان منطقی هست چه زن باشه چه مرد ، چه جامعه روستایی باشه چه عشایری فرقی نمی کنه؛ اگر در همین شرایط امکان افزایش درآمد او وجود داشته باشه ، چه بسا تصمیم بگیرن که مسیر زندگی عشایر قبلی را تغییر ادامه بدهند.
موضوع دیگه ای که وجود داره جو رسانه ای منفی هست که از عشایر نمایش داده میشه و این توی ذهن نیروی انسانی عشایر مخصوصا جوانان خیلی تاثیرگذاره که بعضا توی رسانه هامون از جامعه عشایر یک گروهی فقیر و بدبخت نشون می دیم که باید اصلاح بشه (پیشران فرهنگی). من دیدم دوستان در مصاحبه های قبلی به عوامل آب، اقلیم و مرتع و آموزش فنی اشاره کردن که مهم هم هستند اما از نظر من عامل انسانی در جامعه عشایر برای ادامه زندگی کوچ رو بسیار مهمتر و تعیین کننده تر هست. من وقتی داشتم فرایند اسکان و کوچ جوامع عشایری رو دنبال می کردم دیدم که درسته که حکومت ها مخصوصا حکومت پهلوی اول خیلی توی اسکان عشایر تعیین کننده بودن ولی اون چیزی که بیشتر از اون در اسکان تاثیرگذار بوده خشکسالی ها بوده. ما هر دوره ای که خشکسالی شدید داریم بخش زیادی از عشایر ساکن میشدن. من چند سال پیش توی شهرداری کار می کردم، منطقه 19 که حاشیه نشین هم بود و من بیشتر سعی می کردم روایت آدم های حاشیه نشین رو منعکس کنم، جالب ترین موضوع این بود که اکثر روستاییان و عشایر بر اثر خشکسالی کوچ کرده بودن و آمده بودن حاشیه شهر و الان حاشیه نشین شدن. البته موارد متفاوتی هم هست. اینکه بخشی از جامعه عشایر که «عشایر در حال انتظار» محسوب میشن و تمکن مالی و مهارت خاصی هم ندارن و نمی توانند علوفه دستی هم خریداری کنن، ابتدا در حاشیه شهرها ساکن میشن و به محض اینکه وضعیت آب و هوا بهتر میشه و مراتع سرسبز میشه دوباره بر می گردن به سبک زندگی عشایری.
دکتر عظیمی:
من تا اینجا متوجه شدم که از نظر شما عامل انسانی و انگیزه او برای ادامه زندگی کوچ رو عشایری مهمترین عامل محسوب میشه. لطفا قدری بیشتر در این باره توضیح بدید.
Nomad-Res4:
انگیزه اصلی یک عشایر به منطق و عقلانیت او برمیگرده که برای استمرار زندگی کوچ رو هزینه فایده کنه و ببینه که ادامه این زندگی چه آورده بیشتری برای او داره.
دکتر عظیمی:
بله اما بنظر میرسه بخشی از این هزینه فایده اقتصادی باشه و بخشی از آنها اقتصادی هم نباشد و اینها در کنار هم معنای کاملتری پیدامیکنه. بنظر میاد باید اینها رو در کنار هم دید. قاعدتاً اگر این رو از زبان منتخبین جامعه عشایر سوال کنیم پاسخ دقیق تر و مشخص تری خواهیم گرفت.
Nomad-Res4:
دو گروه هستن، گروهی که متمول هستن در ییلاق و قشلاق هم خونه دارن و نمی خوان که مراتع شون از دست بدهند و از این وضعیت اقتصادی زندگی عشایری هم بهره می برن. گروه دومی هستن که نسبتاً فقیرند و مهارت دیگه ای هم ندارن، نمی تونن کسب و کار دیگه ای راه اندازی کنن و مجبورن با اجاره مراتع عشایری که ساکن شدن این نحوه زندگی رو ادامه بدن.
دکتر عظیمی:
یعنی به نوعی مجبورن که زندگی خودشون رو به این شیوه ادامه بدهند، احتمالا حمایت عشیره ای در این گروه یکی از دلایل حضور آنها باشد. در اینجا دو سؤال مطرح هست، اینکه در حال حاضر چقدر ساختار اجتماعی ایل و طایفه وجود دارد؟ دوم اینکه ساختار اجتماعی ایل و طایفه چقدر می تونه عامل حفظ و یا استمرار زندگی کوچ روی باشه؟
Nomad-Res4:
ساختار اجتماعی عشایر خیلی شکسته شده، عموم عشایر به سطح خانواده رسیده اند. حتی در برخی مناطق، وجود چند تا سیاه چادر کنار همدیگه لزوما به معنای ساختار ایلی و طایفه ای و عشیره ای بین آنها نیست. الان خود من ریشه ایلی دارم و میدانم در کجای ساختار ایلی قراردارم، همانطور که یک عشایر کوچنده هم ریشه ایلی داره. اما اینکه این ریشه ایلی چه نقشی در حفظ انگیزه ما برای حضور در زندگی عشایری داره، در حال حاضر نقش تعیین کننده ای نداره. قبلاً در ساختار ایلی افرادی به نام «کلانتر» وجود داشتن که تعیین می کردن که چه تیر و طایفه ای، چه زمانی، از چه مسیری کوچ کنن، کدوم تیره و طایفه اول بروند و بقیه کجا و چگونه برن. اما الان این طور نیست زمانی که خانواده اراده کنه و هواشناسی رو بررسی کنه، کوچ رو شروع میکنه.
دکتر عظیمی:
ممکنه اون ساختار اجتماعی قبلی در برخی مناطق کمتر یا بیشتر ضعیف شده باشد و به قول شما در برخی مناطق به شکل خانوادگی انگیزه کوچ روی داشته باشند اما این موضوع مهم هست که چگونه و چقدر ساختار اجتماعی عشایری کنونی بلحاظ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی از انگیزه کوچ روی حمایت می کنه و الان تو چه شرایطی هست. از سویی علاوه بر انگیزه و منافع جامعه عشایر برای ادامه کوچروی، منافع عمومی و خواست حاکمیت به ادامه کوچروی هم مهم هست. در واقع سناریوهای آینده با تمرکز بر اینکه چگونه منافع عشایر در کنار منافع جامعه و حاکمیت باید به تعادل برسد، شکل میگیرد. این همان ویژگی مهمی هست که باید در عامل کلیدی مطالعه مورد توجه باشد.
Nomad-Res4:
در باره نحوه مدیریت و برنامه ریزی جامعه عشایر، جدا از هزینه-فایده فردی، نکات جزئی و مهمی هست که باید در هزینه-فایده ارایه خدمات حاکمیتی به جامعه عشایر مد نظر باشند. یکی از موضوعاتی که مهم هست، تصمیم گیری مستقل خود عشایر برای کوچروی یا سکونت هست. خودشان تصمیم می گیرند که در یک فصل کوچ کنند یا ساکن شوند و این ارایه خدمات به آنها را مشکل می کنه. این موضوعات که بسیار مهم هستن، برنامه ریزی برای جامعه عشایر رو با پیچیدگیهای خاصی مواجه می کنه که صرفا نمیشه براساس یک سری کلیات و اینکه آیا عامل اقلیم مهم هست یا نیروی انسانی، تنظیم کرد.
در یکی از بازدیدها در یکی از دشتهای ممنوعه خراسان شمالی دیدم برای حفظ تولید 200 تا 300 راس دام، چاهی عمیق حفرشده، بعضی منبعهای آب، ساختمانها، تاسیسات و پلها رهاشده بودند. بنظرم این نوع ارایه خدمات و حمایت از جامعه عشایر قابل قبول نیست و فواید آن با هزینه هایش همخوانی نداره. یا در مناطقی اقدام به احداث مدرسه شده که بدلیل افزایش سن جامعه عشایر و کاهش رده های نوجوان، دانش آموزی وجود نداره، لذا این هزینه کردنها نادرسته.
دکتر عظیمی:
هدف از مصاحبه ها تا کنون کشف «عامل کلیدی» مطالعه بوده است. همانطور که گفتیم عامل کلیدی، متغیر یا مؤلفه ای هست که سازمان امور عشایر به عنوان نماینده حاکمیت می باید در آینده در جهت ارتقای آن تلاش کند. غیر از متغیرهایی که پیش از این مطرح شدند، شما به عامل انسانی و مدیریتی نگاه متمرکزی داشتید و بنظر می رسه فرآیند مصاحبه ها متغیر دیگری را نشان میدهد. در مواضع کارشناسان و سیاستگذاران، تحلیلهای متفاوتی از کیفیت زندگی کوچ روی عشایر و ارایه خدمات دولتی به آنها و قوتها و ضعفهای مربوطه وجود دارد. در مجموع دو نوع نگاه رو می توان دنبال کرد. گروهی بیشتر؛ به ضعفها و آثار منفی ناشی از مدیریت کوچ عشایر و یا مدیریت خدمات دولتی و نهادهای عمومی ( کمیته امداد و بنیاد برکت و غیره ) به جامعه عشایر را مطرح می کنند و آنها را از قوتها و برکات ناشی از ادامه زندگی عشایری بیشتر قابل توجه می بینند؛ گروهی هم بلعکس قوتها و آثار مثبت ناشی از زندگی عشایر و یا نوع خدمات ارایه شده به آنها را قابل قبول دانسته و قائل به ادامه آن هستند. نکته اینجاست که هم نوع مدیریت عشایر در سطح ساختار اجتماعی خودشان و تصمیم آنها برای ادامه زندگی عشایری در آینده مهم هست و هم اینکه نوع مدیریت ارایه خدمات عشایری در سطح کشور مهم هست. ضمن اینکه این دو متغیر بصورت متقابل بر ادامه کوچ روی عشایر تأثیر می گذارند. بعبارتی متغیر «مدیریت کوچ در عشایر» برای «سازمان متولی امور عشایر» یک متغیر برونزا محسوب می شود اما کیفیت «مدیریت خدمات عشایری دولتی» ؛ به عنوان یک متغیر درونزای سازمان مزبور محسوب شده که در مجموع روی پایداری زندگی کوچ روی عشایر تأثیر می گذارد.
طبیعتاً همانگونه که در شکل قبلی (مصاحبه قبلی توصیف شد) یک سری عوامل بیرون از جامعه عشایر و بیرون از سازمان امور عشایر هستن که بر تصمیم گیری های ذی نفعان یا هزینه و فایده کوچ روی تاثیرگذارند. یک جریان فرهنگی در کشور وجود دارد که زندگی شهرنشینی لاکچری را با شیوه های مختلف تبلیغ میکند. یک زندگی مملو از رفاه و مصرف گرایی که خوردن بیشتر و بهتر و بدون زحمت را تبلیغ میکند. این جو فرهنگی نه تنها عشایر بلکه روستاییان و خانواده های شهری را به انحراف میبرد که لزوماً به نفع کل جامعه هم نیست.
ابهامی که از سوی جنابعالی هم مطرح شد این بود که آیا زندگی عشایری با شرایط کنونی آن یک سبک زندگی مناسب تلقی میشه یا خیر؟ اگر این بخش از جامعه که دارای یک هویت مشخص و یک عقبه تاریخی داره و دارای آثار مثبتی هم هستند؛ به واسطه برخی دلایل مدیریتی و یا برخی ضعفها در الگوی معیشتی عشایری، رها کنیم منطقی هست؟ اگر عشایر از الگوی زندگی خود فاصله بگیرند و با سراب زندگی آنچنانی به شهر مهاجرت کنند چه خواهد شد؟ بنظر می رسد موضعی که در برنامه هفتم و ماده 51 منعکس شده و قائل به فروکاستن نسبی ماموریت سازمان امور عشایر و انتتقال آن ذیل سازمان «پیشرفت و آبادادانی روستا و امور عشایر» است منجر به رهاسازی جامعه عشایر خواهد شد؛ چرا که سازمان کنونی با همین عرض و طول و مأموریتها و اختیاراتی که دارد از عهده همین وظایف جامعه بر نمی آید. در حالی که بنا به تصریح شما برای ارایه خدمات مناسب به عشایر کشور باید برنامه ریزی ها و دقت های خاصی و پیگیری های خاصی انجام گیرد. شاید سازمانی لازم باشد که بتواند به شکل مناسبی با سایر دستگاه های دولتی و حاکمیتی تعامل کند. این تابع نوع نگاه به افق آینده و اینکه آیا ما در آینده می خواهیم جامعه عشایر داشته باشیم یا خیر، باز میگردد. باید ببینیم که می خواهیم در افق دهه های آینده چیزی به اسم جامعه عشایر داشته باشیم یا خیر؟ اگر بله چرا؟ و اگر خیر چرا؟ اگر رسیدیم به این که می خواهیم تمدن و جامعه عشایری پایداری داشته باشیم باید برویم دنبال شناسایی عامل کلیدی و تقویت آن.
واقعیتی که وجود داره این هست که ما تعیین کننده این نیستیم که عشایر، زندگی کوچ روی خود را داشته باشند یا خیر. عشایر خودش در فصول و زمانهای مختلف بر اساس وضعیت علوفه مراتع، دسترسی به علوفه دستی، قیمت علوفه، دسترسی به تسهیلات، قیمت دام و … به این نتیجه میرسه که به سمت کوچ برود یا ساکن بشود. اما نکته ای که وجود داره اینه که به قول شما چه چیزی برای عشایر و آینده این کشور مهم هست؟ آیا از این سبک زندگی عشایر حمایت کنیم یا خیر؟ بنظر من اگه ما قصد داریم یک جامعه عشایر پایدار داشته باشیم و از پیامدهای مثبت آن استفاده کنیم، باید یک برنامه ی عمیق و ریشه دار برای پایداری اقتصاد عشایر را پیگیری کنیم. مثلاً ما در ایرانشهر عشایری رو آوردیم ساکن کردیم که الان دارن از نعمت نخلستان هایی که براشون احداث شده بود بهره می برند. در حال حاضر آن جامعه همون جا مانده و به بهترین وجه زندگیش رو اداره میکنه. اما در اطراف زاهدان کانون هایی ایجاد شده و بعداً رها شده اند. به خاطر اینکه برنامه های معیشتی آنها عمقی نداشته؛ یا به اندازه کافی آب نداشتن یا زمین کشاورزی بهشون ندادن و رها کردن. یا در لرستان مکانهایی برای احداث گاوداری اختصاص دادن که باعث شده تا عشایر در آنجا ریشه کنند و یک پایبندی برای آنها ایجاد کرده و باعث میشه جامعه عشایر حفظ شوند و از طرفی هم امکان تولید دامی و حفظ مراتع امکان پذیر شود.
راجع به بند الف ماده 51 برنامه هفتم، من به عنوان یک کارشناس پژوهشگر اینگونه متوجه شدم که گویا درک مشخصی از یکپارچگی وجود نداره. جدا از عشایر ، ما در مقوله یکپارچگی در فرآیند توسعه روستایی دچار ضعف جدی هستیم. گرچه آرزوی ما این بود که یک وزارت مستقل و قوی برای یکپارچه سازی شکل بگیره اما در این طرحها می بینیم که عملا دنبال ادغام دستگاهها بدون توجه به این امر مهم هستن. گویا اصلاً نمیخواهند متوجه این ضعف اساسی شوند که عدم یکپارچگی در خدمت رسانی در امور عشایری و روستایی یک چالش جدی است. این چالش قبل از حذف جهاد سازندگی به حذف مدیریت واحد جوامع در اصلاحات ارضی باز می گرده. در حال حاضر گروه ها و نهادهای مختلفی در جهت ارایه خدمت به جامعه روستایی و عشایری فعالیت می کنند که عملا منجر به موازی کاری و اختلال شده. مثلاً در مقطع کرونا برای توانمندسازی روستاها برنامه ای از سوی سازمان ملل دنبال در آن مقطع لیستی از بهزیستی لیستی از بنیاد برکت و دیگری از کمیته امداد میآمد که در آن، برخی خانوارها چند بار تسهیلات دریافت کردن و برخی دریافت نکردند. بحث فقط تسهیلات نیست بحث اینه که در این شرایط داریم با تغییر کاربری در مناطق مواجه میشیم. جامعه روستایی در واقع رها شده است.
موضوع ادغام سازمان امور عشایری تحت سازمانی که باید متولی روستاها اضافه بر این عارضه مهم هست. آیا با ادغام امور عشایر ذیل سازمانی با نام پیشرفت روستایی مشکل حل خواهد شد؟ این جوامع نیازمند یک متولی قوی در سطح ملی و منطقه ای هستن. الان دهیاری ها و شوراهای روستایی نه قدرتی دارن نه بودجه ای دارن. در برنامه هفتم دهیاری ها رو حذف کرده اند. در مناطقی که دهیارها و شوراهی اسلامی توان مالی و اجرایی نسبی بدست آورده اند توانسته اند تا حدی اقداماتی را هم انجام دهند. مگه میشه ما بخش مدیریت اجرایی مون در دهیاری ها از بخش توسعه روستایی در سطح ستاد جدا باشه؟ همینطور بنیاد مسکن باید در مسیر یکپارچگی فعالیتها وارد بشه.
در این طرحهای مربوط به مدیریت امور روستایی و عشایر خیلی انتزاعی خیلی و رؤیایی به موضوع پرداخته اند. انگار که اصلاً ندونستن که مسئله چیه تا برای حل اون مسئله با ابزارها و روش های مناسب وارد شوند. وقتی برنامه ها رو می بینیم گویا براشون نهادینه شده که فقط با ادغام یک دستگاه در کنار دستگاه دیگه و تشکیل یک سازمان جدید مسائل همینطور حل میشه.
الان وزارت جهاد کشاورزی باید تمام توان خود را برای حمایت تولید محصولات کشاورزی و حصول امنیت غذایی بکار ببرد آیا این وزارت می تواند با موضوعات بزرگتر از حوزه تولید کشاورزی در روستاها و عشایر بپردازد؟ گرچه برنامه ریزی درست آنها در کشاورزی می تواند منجر به ایجاد صرفه اقتصادی در روستاها و ماندگاری آنها در روستاها شود. اگر یک وزارت توسعه روستایی داشته باشیم که با سازوکار مشخصی و در سطح معاونت به امور عشایر بپردازد به هدف یکپارچه سازی برنامه ها برای پیشرفت روستا و عشایری نزدیکتر میشدیم. در حال حاضر ما کانون های زیادی از عشایری که داریم بهشون خدمات ارایه می کنیم ولی در عمل همه اون ها روستا هستن. در واقع مرز بین کانون های روستایی و کانون های عشایری مشخص نیست. بنابراین از این عشایری که ما داریم حداکثر 20 درصد بیشتر کوچنده نیستن. منظورم اینه که مرکز ارایه خدمات به جامعه عشایر خیلی از جامعه روستایی دور نیست. در مجموع باید یک سازمان فرابخشی شکل بگیرد که یک سازمان بخشی نگر مانند دهیاری ها، شهرداری ها، بنیاد مسکن، بنیاد برکت، گروههای جهادی، بر آن غالب نباشد. یک آفت جدی که وجود داره اینه که هر سازمانی فکر می کنه باید ادغام بگونه ای باشه که نگاه آنها بر کل مجموعه مسلط باشه. نگاه بخشی چنان ذهن ها رو درگیر کرده که نمتونیم یه قدم بالاتر از سازمان خودمون رو ببینیم.
دکتر عظیمی:
سیر بحث ما برای شناسایی «عامل کلیدی» یک روند مشخصی رو پیدا کرد. درباره چرایی وجود جامعه عشایر و چگونگی ارایه خدمت به جامعه عشایر صحبت کردیم؛ ویژگی اهالی عشایر در مدیریت کوچ و اینکه جامعه روستا مرز نزدیکی با عشایر داره و گفتید حداکثر 20 درصد کوچنده هستن بحث شد و بعد در باره ویژگی های سازمانی دستگاه متولی ارایه خدمت به جامعه عشایر بحث شد و اینکه سازمان متولی آنها چه ساختار و فرآیندی داشته باشد تا توانمندی های لازم برای پایداری جوامع عشایری رو ایجاد کند. بنظر می رسد یکی از متغیرها و ویژگیهای اصلی عامل کلیدی ما «آینده نگاری جامعه عشایر» وجود حکمرانی مطلوب در دستگاه حاکمیتی متولی جامعه عشایری است. یعنی شاهد ویژگیهایی مانند : اجماع گرایی و یکپارچگی ارایه خدمات، کارایی و اثربخشی، شفافیت، مشروعیت، مقبولیت در سیاستها و برنامه ها در جهت پایداری معیشت عشایر و پایداری محیط زیست به صورت توأمان باشیم. در واقع وقتی حکمرانی مطلوب یا حکمروایی جامعه عشایری برقرارباشد؛ شاهد مشارکت مؤثر نهادهای مردمی در فرایند مدیریت جامعه عشایر بوده عدالت در برخورداری از منافع و منابع ملی برای این بخش مولد جامعه هستیم. در واقع اگر حکمروایی جامعه عشایری به عنوان «عامل کلیدی» معرفی شود باید سعی کنیم تا با تمرکز بر آن درصدد ارتقای حکمروایی عشایری باشیم.
با تشکر از همراهی جنابعالی در ادامه با انتشار این مصاحبه از دیگر فعالان اجتماعی عشایر می خواهیم که ما را در جهت تکمیل و اصلاح یافته ها یاری کنند.
____________________________________
توجه : حق انتشار برای پیشگامان آینده روستاکشاورزی و منابع طبیعی محفوظ بوده بهره برداری با ذکر منبع بلامانع است.